خواب می دیدم تاری در دستانم هست. من تار می زدم. آنقدر ساده و روان که باورم نمی شد. حس خوبی بود. در خواب یار به من سنتور یاد داده بود. صبح که بیدار شدم حس خوبی داشتم. این حس خوب تا شب همراهم بود. کسی چه می داند. شاید همین خواب بهانه ای شد برای یاد گرفتن سنتور کنار یار. دوست دارم شاگردش باشم.