حس خوب معلم بودن ۲
روز چهارشنبه ۸ اسفند سریع خودم رو به خونه پدر رسوندم. راس ساعت ۵ زنگ در رو زد. از این خوش قولیش لبخند اومد روی لبم. در رو باز کردم. ساز هم روی دوشش بود. وقتی اومد جلو همدیگه رو بغل کردیم و روبوسی گرمی کردیم. مریم دختر خیلی خونگرم و مهربونیه. گفت چه خونه با صفایی. راهنماییش کردم به طبقه بالا و رفتیم توی اتاق من. اتاقی که از ۸ سالگی اتاقم بود. رفتم دو تا چایی ریختم و آوردم توی اتاق. نشستیم چای خوردیم و در مورد دانشگاه و استادا گپ زدیم. مریم یک سال از من بزرگ تره. توی دوره ارشد سر چند تا از کلاسا همکلاسی بودیم. بعد روبروی هم روی صندلی نشستیم. اول ازش پرسیدم موسیقی چی گوش می دی؟ و وقتی گفت آواز استاد شجریان رو از کودکی می شنیده نفس راحتی کشیدم و لبخند زدم. بعد براش گفتم که موسیقی توی تمدن باستان توی ایران و چین و هند وجود داشته. و اینکه در زمان زرتشت موسیقی چه جایگاه خاصی داشته و از گات های اوستا گفتم. بعد گفتم که موسیقی ایرانی چقدر عرفانیه. کمی هم از ردیف گفتم و اسم دستگاه های موسیقی رو براش گفتم. بهش گفتم کتاب هنرستان خالقی؛ دفتر نت و یه مترونم بگیره. بعد هم ساز رو برداشتم و یکی یکی اجزای ساز رو بهش معرفی کردم. از بالا شروع کردم. سرپنجه. گوشی های ساز. شیطانک. پرده ها. کاسه ساز. خرک. و بعد اسم سیم ها رو گفتم و اینکه سیم سوم رو مشتاق علیشاه به سه تار اضافه کرده. بعد بهش گفتم چطوری باید دستش رو روی کاسه ساز بذاره. و این سخت ترین مرحله بود. چون شکل دستش لحظه به لحظه تغییر می کرد. خلاصه بعد از توضیح های بسیار دستش رو درست روی کاسه گذاشت. بهش دوی دست باز و سل رو یاد دادم و ازش خواستم با سرعت پایین تمرین کنه. شکل دست چپ رو هم بهش گفتم و ازش خواستم که توی خونه جلوی آینه بشینه و شکل دستش رو نگاه کنه. جلسه تموم شد و باز روبوسی گرمی کردیم و رفت. به ساعت نگاه کردم. یک ساعت گذشته بود. احساس می کردم فکم درد گرفته از بس صحبت کردم. یه لیوان آب رو سر کشیدم. احساس می کردم بیشتر از همیشه انرژی دارم و خوشحالم. مریم هنرجوی خیلی خوب و مستعدیه. امیدوارم معلم خوبی براش باشم. توی مسیر برگشت به خونه به خاطرات روزهای اول کلاسم فکر می کردم. یادم اومد که اولین استادم انبوهی از مطالب تئوری موسیقی رو توی همون جلسه اول بهم گفت و من هیچی نفهمیده بودم و وقتی اومدم خونه و از درک مطالب عاجز موندم گریه کردم. یادم اومد که هیچ وقت بهم توضیح نداد دستم رو چه جوری روی کاسه ساز بذارم و من تا سه سال دستم رو اشتباه می ذاشتم و بهم نگفت. بعدها که استاد بعدیم این رو بهم گفت چقدر ناراحت شدم و چقدر سختی کشیدم تا بتونم شکل دستم رو درست کنم. استاد اولم هیچ وقت بهم نگفت مضراب ریز چه جوری نواخته می شه. آهنگ ای ایران رو بهم درس داد با کلی ریز. و طول کشید تا خودم بفهمم ریز یعنی مضراب های راست و چپ پشت سر هم و چقدر هم از کشف این موضوع ذوق کرده بودم. حتی برای دراب هم توضیحی نداد و بعد خودم فهمیدم چطوری باید دراب بزنم. همه این سختی ها و کاستی هایی که به خاطر بعضی هاش تا چند سال اذیت شدم باعث شد امروز یک ساعت برای نحوه درست دست گذاشتن مریم روی ساز وقت بذارم. دلم می خواد همه چیز رو براش توضیح بدم. اولین ها همیشه خیلی مهمه. دلم می خواد بعدها مریم از معلم اولش با خوشی یاد کنه.
+ نوشته شده در پنجشنبه نهم اسفند ۱۳۹۷ ساعت 9:42 توسط صبا رهگذر
|