در اين فرصت از انساني بزرگ ياد مي‌شود که هم در ادب درس استاد بود و هم در ادب نفس. کساني که از نزديک با او آشنا بوده‌اند مي‌دانند که بيش از هر چيز خلق وخوي خوش و صفاي باطنش جذاب و خواستني بود. سخن از مهرداد اوستا شاعر و نويسنده و انديشمند بزرگ معاصر است که نام اصلي‌اش محمد رضا رحماني بود و در17 اردیبهشت سال 1308 شمسی در خانواده ای هنرمند در شهر `بروجرد` به دنیا آمد. در 12 سالگی شهر بروجرد را برای خود کوچک دید و راه تهران را پیش گرفت و تا پایان عمر پربارش در این شهر اقامت گزید.

پس از سپری کردن دوره دبیرستان، ضمن تدریس در مدارس و دبیرستانها، تحصیلات آکادمیک خویش را تا اخذ مدرک فوق لیسانس در رشته فلسفه ادامه داد و به دلیل اندوخته های خارق العاده ذهنی اش در زمینه ادبیات و علوم انسانی در سن 25 سالگی بعنوان جوانترین استاد جذب دانشگاه شد و در سن 30 سالگی به عضویت شورائی درآمد که رساله دکترای دانشجویان دوره دکتری ادبیات فارسی را تأئید یا رد می نمود. این ادیب گرانقدر و شاعر بزرگ با آنکه در همه زمینه های شعری قدرت خویش را به نمایش می گذاشت، اما به قصيده بیشتر از سایر انواع شعر عشق می ورزید و به حق لقب بزرگترین قصیده سرای معاصر بعد از ملک الشعراي بهاررا ازآن خود ساخت. استاد اوستا ضمن تدریس در دانشگاه تهران سفرهای متعددی را به کشورهای مختلف انجام داد و آثار و اشعار ارزشمندی از خود بر جای نهاد. سرانجام در سال 1370 در سن 62 سالگی بر اثر عارضه قلبی در گذشت و پیکرش در قطعه مشاهیر ادب و هنر ایران در تهران به خاک سپرده شد. وي بیش از 40 اثر تحقیقی و یا تألیفی در زمینه ادبیات و هنر از خود به یادگار گذاشته که بیش از 20 اثر آن در زمان حیات ایشان وبقیه بعداً منتشر شده است.

با اين اشاره درباره استاد اوستا، اکنون به اثري ماندگار از وي با نام تيرانا مي‌پردازم. تيرانا نوشته‌اي است با نثري بي‌نظير و باشکوه که در سال‌هاي نخست دهه پنجاه منتشر شد. اين اثر در حقيقت ديدگاه و تفکر اوستا را در باره انسان و جهان نشان مي‌دهد و به عبارتي مانيفست استاد است. او در اين اثر انديشه‌ها و احساساتش را با بياني صادقانه نشان داده و در عين حال اطلاعات ناب و کم‌نظيري را درباره انبوهي از اديبان و حکيمان و هنرمندان که با آن‌ها يا افکارشان زيسته، معرفي نموده است. اين کتاب شرح سلوک معنوي استاد نيز هست و نشان مي‌دهد که چگونه فقر و عشق، گوهر تابناک وجودش را تراشيد. نام تيرانا به ظاهر بر کسي اطلاق شده که مخاطب استاد در اين اثر است؛ اما در حقيقت کسي جز خود وي نيست که با او سخن مي‌گويد و دغدغه‌هايش را با او در ميان مي‌نهد؛ يعني حديث نفس با شيوه‌اي بديع و خواندني.تعابير ناب و کلمات زيبا و ترکيب‌هاي نوپديد و نثر شاعرانه و صداقت محض و آگاهي‌هاي علمي و هنري فراوان، از ويژگي‌هاي تيرانا است. درست است که جوانان امروز بايد براي خواندن اين اثر قدري به زحمت بيفتند و با نثري ساده و روان مواجه نخواهند بود، اما بايد گفت که اگر کسي اهل هنر و انديشه باشد و اين اثر را نخواند، بخشي از نياز حقيقي خويش را درک نکرده است. اينک نمونه‌اي از اين نثر شکوهمند را مي‌اورم با اين اشاره که جناب استاد دکتر محمد رضا ترکي اين اثر را تلخيص نموده و در مجموعه برگزيده نثر و نقد ادبي به سال 1381 به دوستاران حکمت و انديشه و ادب عرضه کرده است:

اگر تو را از تقدير بهره اين بود که عمري، به همه عمر، در قفسي اسير باشي، باري از براي تو چه تفاوت مي‌کرد که قفس را از پولاد ساخته باشند يا ... از طلاي ناب؟! زيرا اين تويي که از نعمت آزادي محروم آمده‌اي!

تيرانا، تيراناي خوب من!

بگذار تا از اين پس تو را با همين نام باز خوانم: «تيرانا» ؛ چرا که از براي چون من عاشقي آرزوسوز، تيرانا همين تنها نامي يا کلمه‌اي نيست، که خود سرگذشتي است شنيدني و داستاني است بس ديدني.

تيرانا- اين کلام پرکرشمه- آميزه‌اي است جادويي و حيرت انگيز، از عشق و جواني و سرمستي؛ شيدايي عاشقانه‌اي است که با من افسانه سر مي‌کند، اشک مي‌بارد و شکوه مي‌آغازد.

تيرانا تقديري است که بر قلمرو هستي و حيات جاري است. تيرانا ... چه گويم؟ سرنوشت اشکبار من است؛ نه همين سرنوشت من، که طلسم ناگشودني سرنوشت است در فراخناي کائنات.

اکنون تيرانا! که خود را باز شناخته‌اي، دمي به چشمان من چشم فرادوز. به چشمان من نگاه کن. همين نگاه، تنها همين نگاه ... باشد که از اين نگاه گرم و خواب انگيز و سرود خاموش آن، از رازي پرده باز توانم گرفت که هيچ کس را دل ياري ندهد چشم از تماشا برگرفتن. نگاه ... پاس عصمتي را که در اين تمنا همچون دامن آفتاب، پاکيزه و عالم افروز است؛ چون آفتاب نخستين بامداد آفرينش گرم، و زندگي را سراسر آغاز، که تو ناگزير از باور داشتِ آن خواهي بود. باورش خواهي کرد؛ چرا که باور کردني نيست.